زمانی جورج لوییس طراح و نویسنده، خلاقیت رو این‌طور برام تعریف کرد:«[خلاقیت یعنی] شکست عادت به دست بدعت.»

بدون شک موانع بزرگی در زندگی هستن که توانایی خلاق ما رو نحیف و رنجور می‌کنن و استوارترین عادت‌های ما از دل همین موانع بیرون میاد.

عادت کردن یعنی چیزهایی که زمانی برای ما نو و خلاقانه بودن رو به هنجار و روزمرگی بکشیم. مثل نقل مکان به یه شهر جدید، شروع یک رابطه جدید، یا حس لامسه در نوزادی: هر چیز نویی، حتی دور از انتظار، بالاخره به مرور زمان به روزمرگی می‌اوفته.

آدم خیلی راحت اسیر عادت می‌شه، حتی در کار خلاقیت. چیزی که روزگاری برای ما پر از هیجان و چالش بوده، اگر حواسمون نباشه خیلی راحت معمولی و روزمره می‌شه. مسئولیت‌ها گرفتارمون می‌کنن. به ویژه برای آدم خلاقی که ثمرهٔ خلاقیتش رو برداشته و ازش یه کسب‌وکار یا پروژهٔ نسبتا مهم درآورده. ایده‌پردازی و عکس گرفتن و نوشتن و ارضای کنجکاوی صرفا به قصد لذتِ انجام این کارها یه چیزه، و انجام همین کارها به قصد درآوردنِ خرج زندگی، یه چیز دیگه‌اس.

اگر گرفتار سکونِ خلاقیت هستی یا می‌خوای خودت رو از عادت‌ها خلاص کنی، اولین چیزی که باید به سراغش بری اینه که عادت چیه و ما چطور می‌تونیم روش تاثیر بگذاریم.

باستر بنسون نویسنده و کارشناس عادت درباره تغییر عادت‌ها می‌گه:«تغییر رفتار، تغییر هویت/باور است.»

یا ارسطو میگه: «ما همون چیزی هستیم که مرتبا انجامش میدیم.» پس اگر بخوایم هر روز خلاق‌تر باشیم چطور؟ چطور می‌تونیم هویت یا باورمون درباره خودمون رو عوض کنیم تا کمی خلاق‌تر بشیم؟

دکتر بی‌جی فاگ، پژوهشگر رفتار انسانی می‌گه که خلق عادت‌های جدید در زندگی، یا با الهام و شهود به دست میاد، یا با برداشتن گام‌های کوچک، و یا با تغییر محیط اطراف.

در مورد رسیدن به لحظه درخشان الهام‌بخش کار چندانی از دستمون برنمیاد؛ و گام‌های کوچیک بدون شک برای ما خوبه، اما زحمتش معمولا بیش از اونه که ما وقت و انرژی کافی براش داشته باشیم.

ولی نکتهٔ آخر، یعنی تغییر محیط اطرافمون برای تاثیر بر درک خود ما از هویت‌مون، چیزیه که خودم اغلب در زندگی به کار می‌بندم. بدون شک راحت‌ترین کاریه که می‌شود کرد تا هر روز خودمون رو خلاق‌تر کنیم.

بگذارید یه مثال بزنم. چند وقت پیش به خانه جدیدی رفتم و متوجه شدم که اتاق کارم خیلی تمیز و مرتبه. به جز لپتاپم هیچ راه خروجی برای ایده‌پردازی و بیان خودم نداشتم. این فضای کار خلوت باعث می‌شد احساس حرفه‌ای بودن و کنترل داشتن کنم، ولی بعد متوجه شدم به خاطر این محیط خلوت تواناییم برای فکر خلاق ضعیف شده.

چند دفتر یادداشت جلدچرمی شیک سفارش دادم، قلم و ماژیک خریدم، خط‌کش و دفتر طراحی، استیکی‌نوت، کاغذ آبرنک، و چند کتاب مرجع خریدم و روی میزم پخش کردم. میزم خیلی شلوغ‌تر از اون چیزی شد که معمولا می‌پسندم، اما حالا می‌بینم دسترسی بی‌درنگ به این منابع واقعا روی خلاقیتم تاثیر داشته.

حالا وقتی می‌بینم دارم از کاری طفره میرم (مثل نوشتن همین مطلب) یکی دو دقیقه روی گوشه کاغذ نقاشی می‌کشم (با وجود اینکه هنرمند نیستم). یا یه جمله الهام‌بخش رو چندین بار برای خودم با خط زیبا می‌نویسم، و سعی می‌کنم به خوبی حرفش رو درک کنم و در همون حال مهارت خطاطیم رو هم تقویت می‌کنم (ولی من تایپوگرافیست هم نیستم.) بعضی وقت‌ها حتی یکی از کتاب‌های دم دست رو برمی‌دارم، یه صفحه رو اتفاقی باز می‌کنم و جذب مفهوم متن میشم. این کارهای کوچیک شاید چندان مهم به نظر نرسه، اما تاثیر خیلی خوبی روی خلاقیت من داشته.

منظورم اینه: اگر می‌خوای خودت رو هر روز به سمت خلاقیت هل بدی – که از روزمرگی خلاص بشی و حس و فعالیت رو به مغزت برگردونی – کار رو برای خودت راحت‌تر کن. همیشه هر جا که میری یه دفترچه با خودت بردار، یه دفتر طراحی و ماژیک بزرگ کنار میزت بذار، یا زنگ ساعت صبحت رو فقط ۱۰ دقیقه زودتر تنظیم کن تا وقتی بلند میشی، هر چی که اول صبح به ذهنت رسیده رو توی دفتر یادداشت کنی.

می‌دونم ، این کارها شاید به نظر پیش پا افتاده برسه، اما تاثیری که روی رفتارت می‌گذاره فوق‌العاده است.

منبع : کائسنا

درباره نویسنده

سامان

فارغ التحصیل کارشناسی نرم افزار، علاقه مند به برنامه نویسی، طراحی وب، تکنولوژی های نوین، یادگیری و فیلم

مشاهده تمام مقالات